غشینکلغتنامه دهخداغشینک . [ ؟ ن َ ] (اِ) به لهجه ٔ طبری : کشکرک (به معنی کشک و عکه که پرنده ٔ سیاهی است ).
غشینکلغتنامه دهخداغشینک . [ ؟ ن َ ] (اِ) به لهجه ٔ طبری : کشکرک (به معنی کشک و عکه که پرنده ٔ سیاهی است ).
جباباتلغتنامه دهخداجبابات . [ ج ُب ْ با ] (اِخ ) موضعی است نزدیک ذی قار. (منتهی الارب ).موضعی است نزدیک ذی قار که در آن جنگی بین بکربن وائل و فارسیان رخ داد. (معجم البلدان ) (مراص
غینلغتنامه دهخداغین . (ع اِ) زرداب و ریم و جز آن که از مردار پالاید. غینة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). در فرهنگهای معتبر بمعنی مذکور تنها غینة آمده است .