غشیملغتنامه دهخداغشیم . [ غ َ ] (ع ص ) شخص بی مهارت و بی استعداد. نوآموز بی مهارت . شخص ساده و بی آموزش فریب خورده . گول خورده . آنکه زود گول خورد. دانش آموز بی تجربه . بی دست و
قشیملغتنامه دهخداقشیم . [ ق َ ] (ع اِ) مقل خشک . (منتهی الارب ). یبیس البقل . (اقرب الموارد). ج ، قُشْم . (اقرب الموارد)(منتهی الارب ). || مرگ . (اقرب الموارد).
غثیمةلغتنامه دهخداغثیمة. [ غ َ م َ ] (ع اِ) طعامی است که از ملخ سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || طعام اهل بادیه . (مهذب الاسماء). || (مص ) کارزار کردن . با هم خصومت کردن . (م
غثیمةلغتنامه دهخداغثیمة. [ غ َ م َ ] (ع اِ) طعامی است که از ملخ سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || طعام اهل بادیه . (مهذب الاسماء). || (مص ) کارزار کردن . با هم خصومت کردن . (م