غشملغتنامه دهخداغشم . [ غ َ ] (اِخ ) رودباری است . (منتهی الارب ). وادیی است از وادیهای سراة. (از معجم البلدان ).
غشملغتنامه دهخداغشم . [ غ َ ش َ ] (ع مص ) فرونگذاشتن چیزی را از قطران ، و تمامه ٔ آن بر اندام صحیح و سقیم ریختن و آلودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غشم شتر؛ آلودن او را به قطر
غشملغتنامه دهخداغشم . [غ َ ] (ع مص ) ستم . (منتهی الارب ). پیدا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). (مصادر زوزنی ). ستم کردن . (از اقرب الموارد). ظلم : سبب تخلیص خلایق آن بلاد از ظلم
قشملغتنامه دهخداقشم . [ ق َ ] (ع اِ) آب راهه بر زمین . (منتهی الارب ). مسیل آب در زمین . (اقرب الموارد). || غوره ٔ سپید دراوچه و جز آن که شیرین می شود. (اقرب الموارد) (منتهی ال
قشملغتنامه دهخداقشم . [ ق َ ش َ ] (ع اِ)غوره ٔ سپید دراوچه و جز آن که شیرین میشود. و به سکون شین نیز خوانده شده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). البسر الابیض الذی یؤکل قبل ادر
قشملغتنامه دهخداقشم . [ ق ِ ] (اِخ ) (جزیره ٔ...) ناحیه ای است از حکومت بنادر در 40 کیلومتری بندرعباس و مهمترین و بزرگترین ِ جزایر خلیج فارس ، طول 143،عرض 18 کیلومتر، قریه ٔ مه
قشملغتنامه دهخداقشم . [ ق ِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی بخش و جزیره ٔ قشم از شهرستان بندرعباس که در 24000 گزی جنوب بندرعباس در انتهای خاوری جزیره واقع شده است . قصبه ٔ قشم از قراء بس
قشملغتنامه دهخداقشم . [ ق ِ ] (اِخ ) یکی از بخشهای شهرستان بندرعباس ، همچنین نام جزیره و قصبه ٔ مرکز جزیره ای است . بخش قشم از 5 جزیره به شرح زیر تشکیل شده است : 1- جزیره ٔ قشم
غشمرةلغتنامه دهخداغشمرة. [ غ َ م َ رَ ] (ع اِمص ) ستم . || (اِ) آواز. ج ، غَشامِر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خشم و غضب . (دزی ج 2 ص 213). || (مص ) پیش آمدن توجبه . پیش آمدن س
غشمریةلغتنامه دهخداغشمریة. [ غ َ م َ ری ی َ ] (ع اِمص ) ستم . (منتهی الارب )(آنندراج ). الظلم ، «فیه غشمریة». (اقرب الموارد).
غشمرةلغتنامه دهخداغشمرة. [ غ َ م َ رَ ] (ع اِمص ) ستم . || (اِ) آواز. ج ، غَشامِر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خشم و غضب . (دزی ج 2 ص 213). || (مص ) پیش آمدن توجبه . پیش آمدن س
غشمریةلغتنامه دهخداغشمریة. [ غ َ م َ ری ی َ ] (ع اِمص ) ستم . (منتهی الارب )(آنندراج ). الظلم ، «فیه غشمریة». (اقرب الموارد).
غشمشملغتنامه دهخداغشمشم .[ غ َ ش َ ش َ ] (ع ص ) مرد خودرای دلیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). من یرکب رأسه فلایثنیه عن مراده شی ٔ. (اقرب الموارد). مرد دلیر که او را از مراد او هیچ
غشمشمةلغتنامه دهخداغشمشمة. [ غ َ ش َ ش َ م َ ] (ع اِمص ) دلیری و رسایی در کار. یقال : فلان ذوغشمشمة؛ ای ذوجراءة و مضاء. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غشمشمیة.