غشاکلغتنامه دهخداغشاک . [ غ َ ] (اِ) بوی گنده و بوی ناخوشی باشد که از دهان مردم آید و به عربی بخر گویند. (برهان قاطع) (از جهانگیری ). بوی ناخوش .(فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنند
غشاکفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بوی گند؛ بوی بد و ناخوش.۲. بوی بد که از دهان انسان برآید: ◻︎ از دهان تو همیآید غشاک/ پیر گشتی، ریخت مویت از هباک (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۱۶ حاشیه).
غشیهلغتنامه دهخداغشیه . [ غ ُش ْ ی َ ] (اِ) بوی بد دهان و آن را غساک و غشاک نیز گویند. (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 191 الف ).
بخرلغتنامه دهخدابخر. [ ب َ خ َ ] (ع اِمص ) گندگی دهان و جز آن . (منتهی الارب ). گندگی دهان و جز آن که بفارسی بیاستو و پیاستو و غشاک گویند. (ناظم الاطباء).
غژاکلغتنامه دهخداغژاک . [ غ َ ] (اِ) بوی ناخوش و گنده که از دهان برآید، و آن را غشاک به شین معجمه نیز گفته اند. (آنندراج از فرهنگ فرنگ و کشف اللغات ). رایحه ٔ بد به طور مطلق . (
غساقلغتنامه دهخداغساق . [ غ َ / غ َس ْ سا ] (ع اِ) سرد و گنده هرچه باشد. (منتهی الارب ).و منه قوله تعالی : «لایذوقون فیها برداً ولاشراباً الا حمیماً و غساقاً». (قرآن 24/78و 25).