غشامرلغتنامه دهخداغشامر. [ غ َ م ِ ] (ع اِ) ج ِ غَشمَرَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به غشمرة شود.
غشمیرلغتنامه دهخداغشمیر. [ غ ِ ] (اِخ ) صاحب الاصابة گوید: غشمیربن خرشة قاری را ابن درید از صحابه شمرده است و بی شک او عمیربن خرشةبن عدی قاری است . رجوع به همین نام شود.
غشمیرلغتنامه دهخداغشمیر. [ غ ِ ] (ع اِمص ) سختی ، یقال : اخذه بالغشمیر؛ ای بالشدة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شدت . (اقرب الموارد).
غشمرةلغتنامه دهخداغشمرة. [ غ َ م َ رَ ] (ع اِمص ) ستم . || (اِ) آواز. ج ، غَشامِر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خشم و غضب . (دزی ج 2 ص 213). || (مص ) پیش آمدن توجبه . پیش آمدن سیلاب . || به نااستواری و گزاف کار کردن . ستم کرد