غشاشدیکشنری عربی به فارسیادم دغل , رند , ناقلا , بذله گو , هرس کردن , از علف هرزه پاک کردن , حيوان عظيم الجثه سرکش , اسب چموش , گول زدن , رذالت و پستي نشان دادن
غشاشلغتنامه دهخداغشاش . [ غ َ ] (ع اِ) لقیته غشاشاً؛ بر شتاب ملاقات کردم او را یا نزد غروب آفتاب یا به وقت شب . (از اقرب الموارد). رجوع به غِشاش شود.
غشاشلغتنامه دهخداغشاش . [ غ ِ ] (ع اِ) اول تاریکی و پسین آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اول الظلمة و آخرها. (اقرب الموارد). نزدیک فروشدن آفتاب . || شُرب غشاش ؛ خوردنی اندک یا ش
قشاشلغتنامه دهخداقشاش . [ ق ُ ] (ع اِ) افتاده و تراشه ٔ چیزی . || بانگ و آواز پوست مارچون با هم ساید. (منتهی الارب ). رجوع به قشیش شود.
قشاشلغتنامه دهخداقشاش . [ ق َش ْ شا ] (ع ص ) آنکه از هر جائی چیزی همی جوید و همی خورد. (مهذب الاسماء). کسی که از این جای واز آنجای خورد. || گدا. (ناظم الاطباء).