غولیتلغتنامه دهخداغولیت . (اِخ ) فم الواد. شهری و بندری در تونس است و 5000 تن سکنه دارد. رجوع به گولت و اعلام المنجد شود.
غسالیلغتنامه دهخداغسالی . [ غ ُ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ غسیلة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غسیلة. شود.
غسلیلغتنامه دهخداغسلی . [ غ َ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ غَسیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به غَسیل شود.
غسویللغتنامه دهخداغسویل . [ غ َس ْ ] (ع اِ) گیاهی است در سباخ . (منتهی الارب ). گیاهی است در شوره زار. (از قطر المحیط).
ابویوسفلغتنامه دهخداابویوسف . [ اَ بو س ُ ] (اِخ ) الغسولی . یکی از صلحاء و زهاد معاصر احمدبن حنبل . جنید از سری آرد که ابویوسف غسولی درحدود روم میزیست و با غازیان بغزای روم میشد و
زهدلغتنامه دهخدازهد. [ زُ ] (ع مص ) بی رغبت شدن . (ترجمان القرآن ) (از تعریفات جرجانی ). زاهد شدن . (تاج المصادر بیهقی ). ناخواهان شدن . پارسا شدن . (دهار). ناخواهانی نمودن . (
غولیتلغتنامه دهخداغولیت . (اِخ ) فم الواد. شهری و بندری در تونس است و 5000 تن سکنه دارد. رجوع به گولت و اعلام المنجد شود.
غسالیلغتنامه دهخداغسالی . [ غ ُ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ غسیلة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غسیلة. شود.
غسلیلغتنامه دهخداغسلی . [ غ َ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ غَسیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به غَسیل شود.