غساللغتنامه دهخداغسال . [ غ َس ْ سا ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه از غَسْل . جامه شوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شوینده . سخت شوینده . || مرده شوی . (آنندراج ). کسی که شغل وی شستن مر
قصاللغتنامه دهخداقصال . [ ق َص ْ صا ] (ع ص ) صیغه ٔ فعال است برای مبالغه . (اقرب الموارد). || (اِ) اسد. (اقرب الموارد). شیر بیشه . (منتهی الارب ).
قصعللغتنامه دهخداقصعل . [ ق ُ ع ُ ] (ع ص ) مرد فرومایه ٔ ناکس .(منتهی الارب ). لئیم . (اقرب الموارد). || (اِ) کژدم . (از منتهی الارب ). عقرب . (اقرب الموارد). || بچه کژدم . (منت
غسالیلغتنامه دهخداغسالی . [ غ ُ لا ] (ع ص ، اِ) ج ِ غسیلة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غسیلة. شود.
غسالةلغتنامه دهخداغسالة. [ غ َس ْ سا ل َ ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه از غَسل .مؤنث غسال . زن شوینده . || زن مرده شوی .- ثلاثه ٔ غساله ؛ سه جام می که پس از خواب شب بامدادان نوشند. رج