غزنواژهنامه آزادغزن قفلی [غ َ زَ قُ] (اِ مرکب ) (یا غزن قلفی ) . در تداول عامه قلاّب فلزی که در حلقه ای داخل می شود و دو طرف شکاف لباس را به هم وصل می کند (رک رهخدا).
غضنلغتنامه دهخداغضن . [ غ َ ] (ع مص ) بازداشتن ، یقال : ماغضنک عنّا؛ ای ماعاقک عنّا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || غضن ناقه به بچه ٔ خود، ناتمام افکندن آن را. (از منتهی الارب )
غضنلغتنامه دهخداغضن . [ غ َ ض َ ] (ع اِ) به معانی غَضن در حالت اسمی . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَضن شود.
غزن قفلیلغتنامه دهخداغزن قفلی . [ غ َ زَ ق ُ ] (اِ مرکب ) (یا غزن قلفی ) . در تداول عامه قلاّب فلزی که در حلقه ای داخل میشود و برای پیوستن کناره های متقابل لباس به کار میرود.
غزنویلغتنامه دهخداغزنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) (متوفی به سال 556 هَ .ق .) اشرف الدین حسن بن محمد حسینی غزنوی ، مکنی به ابومحمد و مشهور به اشرف ، از فصحای بزرگ اواسط قرن ششم هجری قم
غزنویلغتنامه دهخداغزنوی . [ غ َ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب است به غزنه . (آنندراج ). منسوب است به غزنه که از بلاد هند است . (انساب سمعانی ). منسوب به غزنین و غزنی . رجوع به غزنین شود.
غزن قفلیلغتنامه دهخداغزن قفلی . [ غ َ زَ ق ُ ] (اِ مرکب ) (یا غزن قلفی ) . در تداول عامه قلاّب فلزی که در حلقه ای داخل میشود و برای پیوستن کناره های متقابل لباس به کار میرود.
غزنویلغتنامه دهخداغزنوی . [ غ َ ن َ ] (اِخ ) (متوفی به سال 556 هَ .ق .) اشرف الدین حسن بن محمد حسینی غزنوی ، مکنی به ابومحمد و مشهور به اشرف ، از فصحای بزرگ اواسط قرن ششم هجری قم
غزنویلغتنامه دهخداغزنوی . [ غ َ ن َ ] (ص نسبی ) منسوب است به غزنه . (آنندراج ). منسوب است به غزنه که از بلاد هند است . (انساب سمعانی ). منسوب به غزنین و غزنی . رجوع به غزنین شود.
غزنالغتنامه دهخداغزنا. [ غ ُ ] (اِخ ) نخستین حد تبت است از سوی تغزغز به نزدیکی رود کحا نهاده است . (حدود العالم ).