غزاویه ٔ بزرگلغتنامه دهخداغزاویه ٔ بزرگ . [ غ َ وی ی ِ ی ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 20هزارگزی جنوب باختری اهواز و 6هزارگزی باختر راه اهواز به
غزاویه ٔ کوچکلغتنامه دهخداغزاویه ٔ کوچک .[ غ َ وی ی ِ ی ِ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 18هزارگزی جنوب اهواز و 6هزارگزی باختر شوسه ٔ اهواز به آبادان و
غاویةلغتنامه دهخداغاویة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث غاوی . رجوع به غاوی شود. || (اِ) توشه دان . (منتهی الارب ). || مشک که در آن آب باشد. (منتهی الارب ).
غزاوةلغتنامه دهخداغزاوة. [ غ َ وَ ] (ع مص ) جنگ کردن با دشمن . در پی جنگ و غارت دشمن گردیدن . (منتهی الارب ). حرکت کردن برای جنگ با دشمنان و غارت کردن دیار ایشان . غَزْو. غَزَوان
غزالیهلغتنامه دهخداغزالیه . [ غ َزْ زا لی ی َ ] (اِخ ) زاویه ٔ شیخ نصر مقدسی در مسجد جامع اموی دمشق ، که چون ابوحامد غزالی در آنجا بسیار می نشست بنام غزالیه معروف شد. (طبقات الشاف
غزانیهلغتنامه دهخداغزانیه . [ غ ِ نی ی ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز که در 54هزارگزی جنوب خاوری اهواز و 3هزارگزی جنوب اتومبیل رو قرار دارد. دشت و گرم س
ابوالمظفرلغتنامه دهخداابوالمظفر. [ اَ بُل ْ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) ابن احمدبن ابی الهیثم الهاشمی الملقب بالعلوی (شریف ...). ابوالفضل بیهقی در تاریخ خودآرد: این بزرگ زاده مردیست با شر
جبلیلغتنامه دهخداجبلی . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) امام ، بدیعالزمان ، سید عبدالواسعبن عبدالجامعبن عمربن ربیع غرجستانی جبلی .از شعراء کرام و ادیبان والامقام روزگار غزنویه و آل سلجوق است
منجیکلغتنامه دهخدامنجیک . [ م ُ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن محمد منجیک ترمذی . از شاعران بزرگ نیمه ٔ دوم قرن چهارم هجری قمری است که بعد از دقیقی در دربار چغانیان به سر می برده و مدا
ابواسحاقلغتنامه دهخداابواسحاق . [ اَ اِ ] (اِخ ) کسائی مروزی شاعر. نامش مجدالدین ، معاصر سامانیان بوده و دولت غزنویه را نیز دریافته است . ولادتش به سال 341 هَ . ق . و ناصرخسرو در زه
غورلغتنامه دهخداغور. (اِخ ) نام ولایتی است معروف نزدیک به قندهار. (برهان قاطع) . نام ولایتی است در میان خراسان قریب به غزنین و غرجستان است و اهالی آن در ایام خلافت حضرت علی بن