غزازلغتنامه دهخداغزاز. [ غ ُزْ زا ] (ع ص ، اِ) احسان و نیکی کنندگان با خویش و فرزند و همسایه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). البررة بالقرابات و الاولاد و الجیران . (اقرب الموارد).
قذاذلغتنامه دهخداقذاذ. [ ق ِ ](ع اِ) ج ِ قُذّ جج ِ اَقَذّ. (منتهی الارب ). تیر باپرو تیر بی پر و هموار تراشیده ٔ بی خم . (منتهی الارب ).
قزازلغتنامه دهخداقزاز. [ ق ُزْ زا ] (ع ص ، اِ) مرد برکنار از آلایش عیب و معصیت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
قزازلغتنامه دهخداقزاز. [ ق َ ] (ع اِ) اژدهای بزرگ . || ماران کوتاه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
غازی عتیقفرهنگ انتشارات معین(عَ) [ تر - ع . ] (اِمر.) پولی است که ترکان عثمانی در عراق رایج کردند و قیمت آن با 95 غروش رایج برابر بود.
جبرینلغتنامه دهخداجبرین . [ ج ِ ] (اِخ ) دهی است بناحیه ٔ غزاز. ازآن ده است احمد نحوی مقری ابن هبةاﷲ. (از منتهی الارب ). جبرانی ، منسوب به وی بر غیرقیاس . (از منتهی الارب ). یاقو
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) هبةاﷲ جبرانی نحوی مقری . از مردم جِبرین و ابن نقطه آنرا بفتح گفته ، و آن دهی است بناحیه ٔ غزاز، و این نسبت بر غیر قیاس است . رجوع به منت
مغازةلغتنامه دهخدامغازة. [ م ُ غازْ زَ ] (ع مص ) شتابی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مبادرت کردن . (از اقرب الموارد). غاززته مغازة و غزازاً؛ مبادرت کردم او را و شتابی نمودم و
سلجوقیانلغتنامه دهخداسلجوقیان . [ س َ ] (اِخ ) سلاجقه . خاندانی ترک که از 429 هَ .ق . تا 700 هَ .ق . در آسیای غربی سلطنت کردند ظهور این خاندان در تاریخ اسلام از وقایع بزرگ و بمنزله