۱. = غریویدن
۲. (اسم) فریاد؛ خروش؛ بانگ بلند.
۳. (اسم) بانگ و فریاد از روی خشم: ◻︎ تهمتن چو بشنید گفتار دیو / برآورد چون شیر جنگی غریو (فردوسی: ۳/۲۹۶).
〈 غریو برآوردن: (مصدر لازم) [قدیمی] =〈 غریو کردن
〈 غریو برکشیدن: (مصدر لازم) [قدیمی] =〈 غریو کردن
〈 غریو داشتن: (مصدر لازم) [قدیمی] =〈 غریو کردن
〈 غریو کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] بانگ و فریاد برآوردن.
افغان، بانگ، جیغ، خروش، داد، دادوبیداد، زاری، غوغا، فریاد، فغان، گریه، نعره، ولوله، همهمه، هیاهو
applause, clamor, ejaculation, hubbub, roaring, shout, uproar, whoop