غریب مرگفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهویژگی مُردهای که در غربت فوت کرده باشد. غریبمرگ شدن: در غربت و دور از شهر و دیار خود مردن.
غریب مرگ شدنلغتنامه دهخداغریب مرگ شدن . [ غ َ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) درغربت مردن . در غربت و دور از کسان و خویشان مردن .
غریبدیکشنری فارسی به عربیاعجوبة , باروکي , حنون , رومانسي , غربة , غريب اطوار , غير عادي , فضولي , قريب , مفرط , مهاجر , وحيد ، أجْنَبي
غریبفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیگانه، غریبه، ناآشنا، ناشناخته، ناشناس ۲. بیکس، فقیر ۳. نامحرم ۴. اجنبی، خارجی ۵. بدیع، حیرتانگیز، شگفت، شگفتآور، عجیب، غیرعادی ۶. طرفه، طریف، نو ۷. دورازوط
غریب مرگ شدنلغتنامه دهخداغریب مرگ شدن . [ غ َ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) درغربت مردن . در غربت و دور از کسان و خویشان مردن .
غریبلغتنامه دهخداغریب . [ غ َ ] (ع ص ) هر چیزی نادر و نو.(منتهی الارب ) (آنندراج ). نادر. (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ). عجیب و نادر. (فرهنگ نظام ). شگفت . عجیب و غیر مأنوس . (
عزاخانهلغتنامه دهخداعزاخانه . [ ع َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) ماتم خانه و خانه ای که در آن عزا برپا می کنند. (ناظم الاطباء). جایی که در آن مراسم عزا برپا دارند. (فرهنگ فارسی معین ). م
شب غریبلغتنامه دهخداشب غریب . [ ش َ غ َ ] (اِ مرکب ) شب اول مرگ کسی . (یادداشت مؤلف ). || نان و حلوایی باشد که در شب اول قبر میت به جهت ترویح روح او قسمت کنند. (از برهان ). نان و
غریب القرآنلغتنامه دهخداغریب القرآن . [ غ َ بُل ْ ق ُرْ ] (ع اِ مرکب ) لغات و اصطلاحاتی است از قرآن که به مرور زمان فهم آنها دشوار گردیده و به تفسیر و توضیح احتیاج پیدا کرده است . رجوع