غریب آبادلغتنامه دهخداغریب آباد. [ غ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان لادیز بخش میرجاوه ٔ شهرستان زاهدان ، که در 24هزارگزی جنوب باختری میرجاوه و 6هزارگزی باختر راه فرعی میرجاوه به خ
غریب آبادلغتنامه دهخداغریب آباد. [ غ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان که در 24هزارگزی جنوب باختری علی آباد واقع است . کوهستانی و سردسیر است و سکنه ٔ آن 50
شاه آباد غربلغتنامه دهخداشاه آباد غرب . [ دِ غ َ ] (اِخ ) شهر کوچک شاه آباد غرب مرکز شهرستان شاه آباد است . یکی از شهرهای استان پنجم کشور دارای باغهای میوه و کارخانه ٔ قندسازی است . شاه
غریبدیکشنری فارسی به عربیاعجوبة , باروکي , حنون , رومانسي , غربة , غريب اطوار , غير عادي , فضولي , قريب , مفرط , مهاجر , وحيد ، أجْنَبي
غریبفرهنگ مترادف و متضاد۱. بیگانه، غریبه، ناآشنا، ناشناخته، ناشناس ۲. بیکس، فقیر ۳. نامحرم ۴. اجنبی، خارجی ۵. بدیع، حیرتانگیز، شگفت، شگفتآور، عجیب، غیرعادی ۶. طرفه، طریف، نو ۷. دورازوط
الفت عظیم آبادیلغتنامه دهخداالفت عظیم آبادی . [اُ ف َ ت ِ ع َ ] (اِخ ) لاله اوجا گرچند، قوم کایتهه ماتهر، معاصر میرمحمد علیم تحقیق سمرقندی . از شاعران هند بود و بخدمت میرمحمدعلیم میرسید. ن
غریبةلغتنامه دهخداغریبة. [ غ َ ب َ ] (ع ص ) تأنیث غریب . (منتهی الارب ). زن دور از وطن . ج ، غریبات ، غرائب . (از اقرب الموارد). نقیلة. (منتهی الارب ). رجوع به غریب شود. || هرچی
گاومخللغتنامه دهخداگاومخل . [ م َ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیوان بخش گیلان شهرستان شاه آباد، واقع در 9000گزی شمال باختر جوی زر و 1000 گزی شوسه ٔ شاه آباد به ایلام . دشت ، سر
نجفلغتنامه دهخدانجف . [ ن َ ج َ ] (اِخ ) نجف علی خان (مولوی ...). از پارسی گویان متأخر هند است ودر شاه جهان آباد میزیسته و به روایت مؤلف صبح گلشن «تفسیری عجیب و تاریخی غریب ا
سوس اقصیلغتنامه دهخداسوس اقصی . [ س ِ اَ صا ] (اِخ ) شهری است [ از ناحیت مغرب ] بر لب دریای اقیانوس مغربی آخرین شهر از آبادانی عالم اندر مغرب و این شهری عظیم است و ایشان را زر است ب