غریب آشنافرهنگ فارسی عمید / قربانزادهآنکه با غریبان آشنایی و دوستی کند؛ غریبنواز؛ غریبدوست: ◻︎ غریبآشنا باش و سیاحدوست / که سیاح جَلاّب نام نکوست (سعدی۱: ۴۴).
غریب پرستفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آنکه مردم غریب را دوست بدارد و در حق آنان نیکی کند؛ غریبدوست.۲. آنکه غریبهها را به خانوادۀ خود ترجیح دهد.
بیگانهپرستفرهنگ مترادف و متضادبیگانهپرور، بیگانهنواز، اجنبیخویش، غریبهدوست، غیرخواه، اجنبی پرست، اجنبیخواه ≠ بیگانهستیز