غرچگانلغتنامه دهخداغرچگان . [ غ َ چ َ ] (اِخ ) ساکن غرچه (غرجستان ) است . (فهرست شاهنامه ٔ ولف ) : از ایران به کوه اندرآیم نخست در غرچگان تا در بوم بست . فردوسی .چغانی و ختلی و بل
غرگانهلغتنامه دهخداغرگانه . [ غ َ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) دهی است در ناحیه ٔ بردستان از بلوکات دشتی که در چهار فرسخ و نیم بیشتر میانه ٔ شمال و مغرب دَیِّرقرار دارد. (از فارسنامه ٔ ناصر
غرقگاهلغتنامه دهخداغرقگاه . [ غ َ ] (اِ مرکب ) جای غرق شدن . آنجا که غرق شوند. غرقه گاه : زین غرقگاه رو که نهنگ است بر گذرزین سبزه زار خیز که زهر است در گیا.خاقانی .
غرچهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهاز مردم غرچستان (= ناحیهای در خراسان قدیم): ◻︎ چغانی و چگلی و بلخی ردان / بخاری و از غرچگان موبدان (فردوسی: ۶/۵۳۶)، ◻︎ شه غرچگان بود بر سان شیر / کجا پشت پیل آ
غرچهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. نامرد؛ مخنث؛ عنین: ◻︎ کزاین غرچگان چیست چندین گریغ / بکوشید همپشت با گرز و تیغ (اسدی: ۲۲۲).۲. نادان؛ کودن: ◻︎ برگذر زاین سرای غرچهفریب / درگذر زاین رباط
چغانیلغتنامه دهخداچغانی . [ چ َ ] (ص نسبی ) منسوب به چغان و اهل چغان . منسوب به «چغان » که بعضی آن را ناحیتی و برخی شهری در ماوراءالنهر دانسته اند. صغانی و صاغانی ، آن کس که در ن
ختلیلغتنامه دهخداختلی . [ خ َ ] (ص نسبی ) منسوب بختل باشد که نام ولایتی است از بدخشان . (برهان قاطع). از آنجا که «ختل » و «ختلان » یک نقطه است . (حواشی چهار مقاله نظامی عروضی ص
دندان نمودنلغتنامه دهخدادندان نمودن . [ دَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) دندان سپید کردن . تهدید نمودن . خشم نشان دادن . سیاست نمودن . (یادداشت مؤلف ). تخویف و تهدید کردن . (آنندراج