غرواسلغتنامه دهخداغرواس . [ غ َرْ ] (اِ) به معنی غرواش . برس : ای چو غرواس سبلتت کفک فشان چون شانه شوی دست خوش دست خوشان . سوزنی .در فرهنگهاغرواش آمده و در بیت سوزنی نیز غرواش به
غرواسنگلغتنامه دهخداغرواسنگ . [ غ َرْ س َ ] (اِ) به معنی غرباسنگ است . (از فرهنگ شعوری ). رجوع به غرباسنگ و غرماسنگ شود.
غرواشفرهنگ انتشارات معین(غَ یا غُ) (اِ.) 1 - لیف شوی مالان و جولاهگان و کفشدوزان و آن گیاهی است که مانند جاروب بندند و بدان آب و آهار و شوربا بر جامه ای که بافند پاشند. غرواس و غورواشی
غرواسنگلغتنامه دهخداغرواسنگ . [ غ َرْ س َ ] (اِ) به معنی غرباسنگ است . (از فرهنگ شعوری ). رجوع به غرباسنگ و غرماسنگ شود.
غرواشفرهنگ انتشارات معین(غَ یا غُ) (اِ.) 1 - لیف شوی مالان و جولاهگان و کفشدوزان و آن گیاهی است که مانند جاروب بندند و بدان آب و آهار و شوربا بر جامه ای که بافند پاشند. غرواس و غورواشی
غرواشلغتنامه دهخداغرواش . [ غ َرْ / غ ُرْ ] (اِ) لیف شویمالان وجولاهگان و کفش دوزان باشد، و آن گیاهی است که آن را مانند جاروب بندند و بدان آب و آهار و شوربا بر جامه ای که میبافند
غرواشهلغتنامه دهخداغرواشه . [ غ ُرْ / غ َرْش َ / ش ِ ] (اِ) لیف جولاهگان . (برهان قاطع). گیاهی است که جولاهان از او مالا (ماله ) کنند و دسته بندند و کفشگران نیز. (فرهنگ اسدی نخجوا
لواتةلغتنامه دهخدالواتة. [ ل َ ت َ ] (اِخ ) موضعی است به اندلس . (منتهی الارب ). ناحیه ای است از اندلس در فریش . || قبیله ای است در بربر. رجوع به بربر شود.(از معجم البلدان ). و ه