غرولغتنامه دهخداغرو. [ غ َرْوْ ] (اِخ ) (الَ ...) جائی در نزدیکی مدینه است . عروةبن الورد گوید : عفت بعدنا من ام حسان غضورو فی الرمل منها آیة لاتغیرو بالغرو و الغراء منها منازل
غرولغتنامه دهخداغرو. [ غ َرْوْ ] (اِ) نای میان تهی باشد که نوازند و به عربی مزمار خوانند. || نای چیزی نوشتن . خامه . (برهان قاطع). نی میان تهی که آن را کلک گویند. (فرهنگ رشیدی
غرولغتنامه دهخداغرو. [ غ َرْوْ ] (ع اِ) شگفت ، یقال : لاغَرْوَ؛ ای لاعجب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). لا غَرْوَ و لاغروی من کذا؛ ای لا عجب . (اقرب الموارد). شگفت
غرولغتنامه دهخداغرو. [ غْرُ / غ ُ رُ ] (اِخ ) معرب گرو نقاش و مصورفرانسوی است . (از اعلام المنجد). رجوع به گرو شود.
قرولغتنامه دهخداقرو. [ ق َرْوْ ] (اِخ ) یکی از قلعه های یمن در طرف صنعاء، و ازآن ِ طائفه ٔ بنی هرش است . (معجم البلدان ).
قرولغتنامه دهخداقرو. [ ق َرْوْ ] (ع اِ) حوض . || جوی بزرگ ودراز که در آن ستوران آب خورند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || زمین که قطع نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج
قرولغتنامه دهخداقرو. [ ق َرْوْ ] (ع مص )آهنگ کردن و جستن بلاد. || پیروی نمودن . || نیزه زدن . || فراخ و کلان گردیدن پوست خایه از باد یا از آب یا از فرودآمدن روده ها. قر شدن . (
غرو کردنلغتنامه دهخداغرو کردن . [ غ ِ رَ / رُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول خانگی عامه به مزاح ، لباس نیکو پوشیدن و زینت کردن و مصمم شدن برای رفتن به جائی : باز کجا غِرَو کرده ای ؟
غرو کردنلغتنامه دهخداغرو کردن . [ غ ِ رَ / رُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول خانگی عامه به مزاح ، لباس نیکو پوشیدن و زینت کردن و مصمم شدن برای رفتن به جائی : باز کجا غِرَو کرده ای ؟
غرویلغتنامه دهخداغروی . [ غ َرْ وا ] (ع اِ) شگفت ، یقال : لا غروی ؛ ای لاعجب . غَرْو. رجوع به غَرْو شود. || (اِمص ) برانگیختگی و تحریض به دشمنی . اسم است اغراء را. (منتهی الارب
غروالغتنامه دهخداغروا. [ غ َرْ ] (اِ) قلم ناتراشیده . یراعه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ) : چنان است آنکه بی تأدیب استادکه باشد در نوشتن کلک غروا. ابوالمعانی (از فرهنگ شعوری
غروسهلغتنامه دهخداغروسه . [ غْرو / غ ُ س ِ ] (اِخ ) (رینه ...) معرب گروسه نام مستشرق فرانسوی . (از اعلام المنجد). رجوع به گروسه شود.
غروشیلغتنامه دهخداغروشی . [ غْرو / غ ِ ] (اِخ ) تلفظ عربی و ترکی گروشی . نام مارشال فرانسوی . (از قاموس الاعلام ترکی ) (از اعلام المنجد). رجوع به گروشی شود.