غرللغتنامه دهخداغرل . [ غ َ رِ ] (ع ص ) نیزه ٔ دراز. || مرد فروهشته و نرم اندام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الرجل المسترخی الخلق : تقول رجل غرل الخلق . (اقرب الموارد).
غرللغتنامه دهخداغرل . [ غ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَغرَل وغَرلاء. (اقرب الموارد). رجوع به اغرل و غرلاء شود.
غرلاءلغتنامه دهخداغرلاء. [ غ َ ] (ع ص ) تأنیث اَغرَل . (اقرب الموارد). زن ختنه ناشده و غیر مختون . (ناظم الاطباء). ج ، غُرل . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
غرلسولغتنامه دهخداغرلسو. [ ] (اِخ ) نائب دمشق از طرف کتبغا، و مردی خوش سیرت و شجاع و خردمند و بزرگوار بود. هنگامی که «کتبغا» خلع شد امیرکبیر دمشق گردید. وی در جمادی الاولی سنه ٔ
غرلةلغتنامه دهخداغرلة. [ غ ُ ل َ ] (ع اِ) غلاف سر نره ٔ غلام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، غُرَل . (اقرب الموارد). آن پوست که هنگام ختنه ببرند. قُلفة. غُلفة. (از اقرب الموارد
غالس حمصیلغتنامه دهخداغالس حمصی . [ ل ِ ح ِ ] (اِخ ) ابن ابی اصیبعه نام وی را در زمره ٔ اطبائی که در فترت میان ابقراط و جالینوس بوده اند آورده است . رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 34 شود
غرلاءلغتنامه دهخداغرلاء. [ غ َ ] (ع ص ) تأنیث اَغرَل . (اقرب الموارد). زن ختنه ناشده و غیر مختون . (ناظم الاطباء). ج ، غُرل . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
غرلةلغتنامه دهخداغرلة. [ غ ُ ل َ ] (ع اِ) غلاف سر نره ٔ غلام . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، غُرَل . (اقرب الموارد). آن پوست که هنگام ختنه ببرند. قُلفة. غُلفة. (از اقرب الموارد
غرلسولغتنامه دهخداغرلسو. [ ] (اِخ ) نائب دمشق از طرف کتبغا، و مردی خوش سیرت و شجاع و خردمند و بزرگوار بود. هنگامی که «کتبغا» خلع شد امیرکبیر دمشق گردید. وی در جمادی الاولی سنه ٔ
اغرللغتنامه دهخدااغرل . [ اَ رَ ](ع ص ، اِ) ختته ناکرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کودک ختنه ناشده : غرل الصبی غرلا؛ لم یختن فهو اغرل . و الانثی : غرلاء. (از اق
غلفةلغتنامه دهخداغلفة. [ غ ُف َ ] (ع اِ) غلاف سر نره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پوست ختنه نابریده . (دهار). پوستکی که ختنه کننده آن راببرد. قُلفَة. غُرلَة. ج ، غُلَف . (اقرب ا