غربالیلغتنامه دهخداغربالی . [ غ ِ / غ َ ] (ص نسبی ) منسوب به غربال : درین طشت غربالی آبگون تو غربال خاکی فلک طشت خون . نظامی .- طشت غربالی ؛ کنایه از آسمان است .- <span c
ته غربالیلغتنامه دهخداته غربالی . [ ت َه ْ غ َ ] (اِ مرکب ) دانه های کوچک و نخاله ٔ هرچیز. (ناظم الاطباء). فضول از دانه ها و دیگر چیزها که از بوجاری بدست آید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
اندازة غربالیmesh sizeواژههای مصوب فرهنگستانقطر ذره که بهکمک غربالهای استاندارد و اندازة قطر روزنهای آنها تعیین میشود
سینی غربالیsieve plate 1, sieve tray, perforated plateواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سینی برج تقطیر، با سوراخهای متعدد، که بخار بهصورت عمودی از آن عبور میکند و از مایع روی سینی رد میشود
غربالیغلغتنامه دهخداغربالیغ. [ ] (اِخ ) ناحیه ٔ بلاساقون به تسمیه ٔ مغولان : به حدود بلاساقون آمدند و اکنون مغولان آن را غربالیغ میخوانند. غزبالیغ. غوبالیغ. (تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 87). رجوع به بلاساق
ته غربالیلغتنامه دهخداته غربالی . [ ت َه ْ غ َ ] (اِ مرکب ) دانه های کوچک و نخاله ٔ هرچیز. (ناظم الاطباء). فضول از دانه ها و دیگر چیزها که از بوجاری بدست آید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
اندازة غربالیmesh sizeواژههای مصوب فرهنگستانقطر ذره که بهکمک غربالهای استاندارد و اندازة قطر روزنهای آنها تعیین میشود
بافت غربالی 1sieve texture, poikiloblastic textureواژههای مصوب فرهنگستانبافتی در سنگهای دگرگونی که از رخداد میانبارهای (inclusions) فراوان در بلورهای اسفنجی بزرگتر ناشی میشود
غربالیغلغتنامه دهخداغربالیغ. [ ] (اِخ ) ناحیه ٔ بلاساقون به تسمیه ٔ مغولان : به حدود بلاساقون آمدند و اکنون مغولان آن را غربالیغ میخوانند. غزبالیغ. غوبالیغ. (تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 87). رجوع به بلاساق
ته غربالیلغتنامه دهخداته غربالی . [ ت َه ْ غ َ ] (اِ مرکب ) دانه های کوچک و نخاله ٔ هرچیز. (ناظم الاطباء). فضول از دانه ها و دیگر چیزها که از بوجاری بدست آید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
اندازة غربالیmesh sizeواژههای مصوب فرهنگستانقطر ذره که بهکمک غربالهای استاندارد و اندازة قطر روزنهای آنها تعیین میشود
سینی غربالیsieve plate 1, sieve tray, perforated plateواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سینی برج تقطیر، با سوراخهای متعدد، که بخار بهصورت عمودی از آن عبور میکند و از مایع روی سینی رد میشود