غرابینلغتنامه دهخداغرابین . [ غ َ ] (ع اِ) جج ِ غراب . (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (المنجد) (تاج العروس ). در اقرب الموارد غرابین به ضم اول آمده است و ظاهراً غلط چاپی است . غرابین
غرابیلغتنامه دهخداغرابی . [ غ ُ بی ی ] (ع اِ) نوعی از خرما. (منتهی الارب ) (قطر المحیط). || نوعی نان شیرینی . غرابیه . غرابیا.
دمانکلغتنامه دهخدادمانک . [ دَ ن َ ] (اِ) تفنگ بزرگ و شمخال . (ناظم الاطباء). غرابین . (آنندراج ). رجوع به تفنگ و شمخال شود.
غربانلغتنامه دهخداغربان . [ غ ِ ] (ع اِ) ج ِ غُراب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ابن مالک در این بیت همه ٔ جموع غراب را آورده است : بالغرب اجمع غراباً ثم اغربةو اغرب و غرابین
غرابلغتنامه دهخداغراب . [ غ ُ ] (ع اِ) زاغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (نصاب الصبیان ) (بحر الجواهر) (غیاث اللغات ) (مقدمةالادب ). ج ، اَغرُب ، اَغرِبة، غِربان ، غُرب ، جج ، غرا
غرابیلغتنامه دهخداغرابی . [ غ ُ بی ی ] (ع اِ) نوعی از خرما. (منتهی الارب ) (قطر المحیط). || نوعی نان شیرینی . غرابیه . غرابیا.