غراسلغتنامه دهخداغراس . [ غ ِ ] (ع اِ) وقت نهال نشاندن . وقت نشاندن درخت . || نهال نشانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) قلمه کردن . قلمه زدن . خواباندن (مثلاً شاخه ٔ مو
غراسلغتنامه دهخداغراس . [غ َ ] (اِ) غراش . (برهان قاطع). غم و اندوه و ملالت . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). رجوع به غراش شود.
غرائبلغتنامه دهخداغرائب . [ غ َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غریبة. زنانی که دور از وطن باشند. (از اقرب الموارد). || دوران . مقابل قرائب . || چیزهای نو و نادر. (آنندراج ). چیزهای عجیب و ش
غرائرلغتنامه دهخداغرائر. [ غ َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غَریرة. (اقرب الموارد). رجوع به غریرة شود. || ج ِ غِرارة. (منتهی الارب ). جوالها.(آنندراج ) (اقرب الموارد). جوهری گوید: گمان می
غرائزلغتنامه دهخداغرائز. [ غ َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ غریزة. (اقرب الموارد). رجوع به غریزةشود. || نزد اهل جفر عبارت است از بینات حروف ، کذا فی بعض الرسائل . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
غریسةلغتنامه دهخداغریسة. [ غ َ س َ ] (ع اِ) ج ، غَرائِس ، غِراس و جمع اخیر نادر است . (اقرب الموارد). خرمابن نورسته . || نهال نشانده تا که جای گیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ال
غراسلغتنامه دهخداغراس . [ غ ِ ] (ع اِ) ج ِ غریسة. (منتهی الارب ). ج ِ غریسه و غرائس و غِراس است و جمع اخیر نادر است . (از اقرب الموارد). جج ، غراسات : اکثر غراساتها. (دزی ذیل غر
غراسلغتنامه دهخداغراس . [ غ ِ ] (ع اِ) وقت نهال نشاندن . وقت نشاندن درخت . || نهال نشانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) قلمه کردن . قلمه زدن . خواباندن (مثلاً شاخه ٔ مو
غراسلغتنامه دهخداغراس . [غ َ ] (اِ) غراش . (برهان قاطع). غم و اندوه و ملالت . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). رجوع به غراش شود.
غرائبلغتنامه دهخداغرائب . [ غ َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غریبة. زنانی که دور از وطن باشند. (از اقرب الموارد). || دوران . مقابل قرائب . || چیزهای نو و نادر. (آنندراج ). چیزهای عجیب و ش