غرالغتنامه دهخداغرا. [ غ َ ] (ع اِ) گاوساله . (منتهی الارب ) (آنندراج ).ج ، اَغراء. (اقرب الموارد). || هر نوزاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، اغراء. (اقرب الموارد). || (ص )
غرالغتنامه دهخداغرا. [ غ َرْ را ] (ص نسبی ) منسوب به شهر غرا و توابع آن . (انساب سمعانی ). رجوع به غرا شود.
قرالغتنامه دهخداقرا. [ ق َ ] (ع اِ) پشت . (ناظم الاطباء). ظَهر.(بحر الجواهر). || قسمی از کدو. (ناظم الاطباء). قرع الذی یؤکل . عن ابن الاعرابی ؛ کأن ّ عینه مبدلة من الالف . (ن
قرعفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (شیمی) دیگی شبیه کدوتنبل در دستگاه تقطیر بههمراه، که مایع در آن جوشانده میشد.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] کوفتن؛ زدن. قرعوانبیق: دستگاهی برای تقطیر مایعات و گرفت
غراًلغتنامه دهخداغراً. [ غ َ رَن ْ ] (ع مص ) حریص شدن به چیزی بی آنکه وادارکننده ای باشد. غَراء. (از اقرب الموارد).
غراب زمینلغتنامه دهخداغراب زمین . [ غ ُ ب ِ زَ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شب سیاه و شب تاریک . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) : داد غراب زمین روی به سوی غروب تا نکند ناگ
غرامت کردنلغتنامه دهخداغرامت کردن . [ غ َ م َ ک َ دَ] (مص مرکب ) تاوان گرفتن . غرامت گرفتن : خون ما ریزد و بیرون برد از خنده لبت کس به تنگ شکرش نیز غرامت نکند.میرخسرو (از آنندراج ).
غراًلغتنامه دهخداغراً. [ غ َ رَن ْ ] (ع مص ) حریص شدن به چیزی بی آنکه وادارکننده ای باشد. غَراء. (از اقرب الموارد).
غرادیسقه ٔ قدیملغتنامه دهخداغرادیسقه ٔ قدیم . [ غْرا / غ ِ ق َ ی ِ ق َ ] (اِخ ) تلفظ ترکی از گرادیسکا.