غذیذةلغتنامه دهخداغذیذة. [ غ َ ذی ذَ ] (ع اِ) ریم و زرداب و خون زخم و گوشت مرده ٔ آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غثیثة. (اقرب الموارد).
غذغذةلغتنامه دهخداغذغذة. [ غ َ غ َ ذَ ] (ع مص ) کم کردن : غذغذ منه ؛ کم کرد از آن . (منتهی الارب ). غذغذ منه غذغذة؛ نقصه . (اقرب الموارد).
غذیرةلغتنامه دهخداغذیرة. [ غ َ رَ ] (ع اِ) آرد که بر آن شیر ریخته بر سنگریزه ای تفسان گرم سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دقیق یحلب علیه لبن ثم یحمی بالرضف . (اقرب الموارد). غَ
غذیمةلغتنامه دهخداغذیمة. [ غ َ م َ ] (ع ص ، اِ) زمینی که گیاه غَذَم رویاند. || چاه گشاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ):بئر غذیمة؛ واسعة. ج ، غذائم . (اقرب الموارد). || دریا. (لسان
غایةالاَّماللغتنامه دهخداغایةالاَّمال .[ ی َ تُل ْ ] (ع اِ مرکب ) نهایت آرزوها : ختام عمر خدایا به فضل و رحمت خویش بخیر کن که همین است غایةالاَّمال .سعدی (قصاید).
غذغذةلغتنامه دهخداغذغذة. [ غ َ غ َ ذَ ] (ع مص ) کم کردن : غذغذ منه ؛ کم کرد از آن . (منتهی الارب ). غذغذ منه غذغذة؛ نقصه . (اقرب الموارد).
غذیرةلغتنامه دهخداغذیرة. [ غ َ رَ ] (ع اِ) آرد که بر آن شیر ریخته بر سنگریزه ای تفسان گرم سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دقیق یحلب علیه لبن ثم یحمی بالرضف . (اقرب الموارد). غَ
غذیمةلغتنامه دهخداغذیمة. [ غ َ م َ ] (ع ص ، اِ) زمینی که گیاه غَذَم رویاند. || چاه گشاده . (منتهی الارب ) (آنندراج ):بئر غذیمة؛ واسعة. ج ، غذائم . (اقرب الموارد). || دریا. (لسان
اغتذارلغتنامه دهخدااغتذار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) غذیره ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غذیر (آرد که بر آن شیر ریخته بر سنگریزه ٔ تفسان گرم سازند) درست کردن . (از اقرب الموارد)
غیذرلغتنامه دهخداغیذر. [ غ َ ذَ ] (ع اِ) بمعنی غَذیرة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَذیرة شود.