غدرهلغتنامه دهخداغدره . [ غ َ رَ ] (اِ) پیکان تیربزرگ . غداره . قداره . کتاره . کثاله : دره ٔ من شده ست از نعمت چون زنخدان خصم پر غدره .(احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ص
غدرةلغتنامه دهخداغدرة. [ غ َ دَ رَ ] (ع اِ) غُدرة. غُدارة. (اقرب الموارد). غِدرة. (منتهی الارب ) (تاج العروس ). ج ،غدرات . || واحد غدر. (اقرب الموارد). غدرةمثل غَدَر است . (منته
غدرةلغتنامه دهخداغدرة. [ غ ُ رَ ] (ع اِ) آنچه پس گذارند آن را. ج ، غُدرات . (منتهی الارب ). ج ، غُدرات ، غِدرات . (اقرب الموارد). غدرة. غدارة. رجوع به غُدرات و غِدْرات و غُداره
غداره بستنلغتنامه دهخداغداره بستن . [ غ َ رَ/ رِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بستن غداره به کمر. غداره بندی . رجوع به غداره شود.
غدرةلغتنامه دهخداغدرة. [ غ َ دَ رَ ] (ع اِ) غُدرة. غُدارة. (اقرب الموارد). غِدرة. (منتهی الارب ) (تاج العروس ). ج ،غدرات . || واحد غدر. (اقرب الموارد). غدرةمثل غَدَر است . (منته
غدرةلغتنامه دهخداغدرة. [ غ ُ رَ ] (ع اِ) آنچه پس گذارند آن را. ج ، غُدرات . (منتهی الارب ). ج ، غُدرات ، غِدرات . (اقرب الموارد). غدرة. غدارة. رجوع به غُدرات و غِدْرات و غُداره
غدراتلغتنامه دهخداغدرات . [ غ ِ ] (ع اِ) ج ِ غدرة. (از اقرب الموارد). رجوع به غُدرات شود. صاحب تاج العروس گوید غدرات جمع غدرة، و غدرة نیزواحد غِدَر به معنی بقایای صدقه است : یقال
