غدرةلغتنامه دهخداغدرة. [ غ َ دَ رَ ] (ع اِ) غُدرة. غُدارة. (اقرب الموارد). غِدرة. (منتهی الارب ) (تاج العروس ). ج ،غدرات . || واحد غدر. (اقرب الموارد). غدرةمثل غَدَر است . (منته
غدرةلغتنامه دهخداغدرة. [ غ ُ رَ ] (ع اِ) آنچه پس گذارند آن را. ج ، غُدرات . (منتهی الارب ). ج ، غُدرات ، غِدرات . (اقرب الموارد). غدرة. غدارة. رجوع به غُدرات و غِدْرات و غُداره
قدرةلغتنامه دهخداقدرة. [ ق َ دَ رَ ] (ع اِ) شیشه ٔ خرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || و گویند: کم قَدَرَة نخلک ؛ یعنی چه مقدار خرمابنان است . و گویند: غرس علی القدرة و هی ان یغر
قدرةلغتنامه دهخداقدرة. [ ق ُ رَ ] (ع مص ) قدرت . توانستن . (منتهی الارب ). || (اِمص ) توانائی . (آنندراج ). || قدرت در اصطلاح علم کلام تمام ارباب ملل مختلف متفقند در آنکه حق تعا
غدرهلغتنامه دهخداغدره . [ غ َ رَ ] (اِ) پیکان تیربزرگ . غداره . قداره . کتاره . کثاله : دره ٔ من شده ست از نعمت چون زنخدان خصم پر غدره .(احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ص
غ-درةلغتنامه دهخداغ-درة. [ غ ِ رَ ] (ع اِ) غُدرة. (منتهی الارب ). غُدارة. غَدَرة. ج ، غِدرات . (تاج العروس ).
غدرهلغتنامه دهخداغدره . [ غ َ رَ ] (اِ) پیکان تیربزرگ . غداره . قداره . کتاره . کثاله : دره ٔ من شده ست از نعمت چون زنخدان خصم پر غدره .(احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ص
غدراتلغتنامه دهخداغدرات . [ غ ِ ] (ع اِ) ج ِ غدرة. (از اقرب الموارد). رجوع به غُدرات شود. صاحب تاج العروس گوید غدرات جمع غدرة، و غدرة نیزواحد غِدَر به معنی بقایای صدقه است : یقال
غدراتلغتنامه دهخداغدرات . [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غُدرة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). جمع دیگر غدرة، غِدرات آمده . (اقرب الموارد). رجوع به غِدرات شود.
غ-درةلغتنامه دهخداغ-درة. [ غ ِ رَ ] (ع اِ) غُدرة. (منتهی الارب ). غُدارة. غَدَرة. ج ، غِدرات . (تاج العروس ).
غدرانلغتنامه دهخداغدران . [ غ َ دَ ] (ع مص ) بی وفائی کردن : غدره و به غدراً و غدراناً. (منتهی الارب ) (آنندراج ). غدر. نقض عهد و خیانت . (از اقرب الموارد). رجوع به غدر شود.