غثمرةلغتنامه دهخداغثمرة. [ غ َ م َ رَ ] (ع مص ) تباه گردانیدن مال خود را: غثمر ماله . (منتهی الارب ). غَثْمَرَ ماله ؛ افسده . (از اقرب الموارد).
غانماًلغتنامه دهخداغانماً. [ ن ِ مَن ْ ] (ع ق ) در آن حالت که غنیمت دارنده باشد. (غیاث ) : خواجه احمد عبدالصمد دررسید غانماً ظافراً. (تاریخ بیهقی ).- سالماً غانماً ؛ یعنی قرین با
غثملغتنامه دهخداغثم . [ غ َ ] (ع مص ) به یک بار مال نیکو و جید دادن کسی را: غثم له غثماً. (منتهی الارب ).
غثمرةلغتنامه دهخداغثمرة. [ غ َ م َ رَ ] (ع مص ) تباه گردانیدن مال خود را: غثمر ماله . (منتهی الارب ). غَثْمَرَ ماله ؛ افسده . (از اقرب الموارد).
غانماًلغتنامه دهخداغانماً. [ ن ِ مَن ْ ] (ع ق ) در آن حالت که غنیمت دارنده باشد. (غیاث ) : خواجه احمد عبدالصمد دررسید غانماً ظافراً. (تاریخ بیهقی ).- سالماً غانماً ؛ یعنی قرین با
غثملغتنامه دهخداغثم . [ غ َ ] (ع مص ) به یک بار مال نیکو و جید دادن کسی را: غثم له غثماً. (منتهی الارب ).