غثیثلغتنامه دهخداغثیث . [ غ َ ] (ع مص ) غث . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). || (ص ) لاغر کم گوشت و گوشت لاغر. || (اِ) زرداب جراحت . (منتهی الارب ). چرک و خون و
قسیسلغتنامه دهخداقسیس . [ ق ِس ْ سی ] (معرب ، اِ) کشیش . مهتر ترسایان و دانشمند آنها. (منتهی الارب ). رتبه ای است بعد ازاسقف و قبل از شماس . قُس ّ. (اقرب الموارد). رجوع به قُس ّ
قصیصلغتنامه دهخداقصیص . [ ] (اِخ ) شهری است بر حدود شرقی ِ بن یامین . (کتاب یوشع 18:21) (قاموس کتاب مقدس ).
غثیثةلغتنامه دهخداغثیثة. [ غ َ ثی ث َ ] (ع اِ) ریم خون و جراحت و گوشت مرده ٔ آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). یقال : فیه غثیثة؛ ای فساد و مدة.(منتهی الارب ). بیله .
غثیمةلغتنامه دهخداغثیمة. [ غ َ م َ ] (ع اِ) طعامی است که از ملخ سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || طعام اهل بادیه . (مهذب الاسماء). || (مص ) کارزار کردن . با هم خصومت کردن . (م
غثی ًلغتنامه دهخداغثی ً. [ غ َ ث َن ْ ] (ع مص ) بسیارگیاه گردیدن زمین : غثیت الارض بالنبات غثی . || غثی الکلام ؛ درآمیختن سخن را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
غیثیونلغتنامه دهخداغیثیون . [ غ َ ثی یو ](اِخ ) نام گروهی در یمن که به ابوالغیث بن جمیل یکی از اولیای مشهور خودشان منسوبند. (از تاج العروس ).
غثیثةلغتنامه دهخداغثیثة. [ غ َ ثی ث َ ] (ع اِ) ریم خون و جراحت و گوشت مرده ٔ آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). یقال : فیه غثیثة؛ ای فساد و مدة.(منتهی الارب ). بیله .
مستغثلغتنامه دهخدامستغث . [ م ُ ت َ غ ِث ث ] (ع ص ) نعت فاعلی از استغثاث . آنکه «غثیث » و ریم را از جراحت خارج کند. (اقرب الموارد). برآورنده ٔ ریم و جز آن از زخم و علاج و مداوات
غذیذةلغتنامه دهخداغذیذة. [ غ َ ذی ذَ ] (ع اِ) ریم و زرداب و خون زخم و گوشت مرده ٔ آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غثیثة. (اقرب الموارد).
لاغرلغتنامه دهخدالاغر. [ غ َ ] (ص ) مقابل فربه . نزار. باریک . باریک اندام . اَعجف . بات ّ. ابضع. تاک ّ. خجیف . خاسف . خل ّ. رجیع. دانق . رزیح . زک ّ. ساهمة. (شتر...) سودالبطون
غثلغتنامه دهخداغث . [ غ َث ث ] (ع ص ) لاغر. (غیاث اللغات ). کم گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ): لحم غث ؛ گوشت لاغر. (منتهی الارب ). و تأنیث آن غثة. (اقرب الموارد). مقابل سمی