غتمةلغتنامه دهخداغتمة. [ غ ُ م َ ] (ع اِمص ) عجمیت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخن پیدا نتوان گفتن . فصاحت نداشتن . (ناظم الاطباء). عجمت در سخن : تقول فی منطقه غتمة. (اقرب المو
قتمةلغتنامه دهخداقتمة. [ ق ُ م َ ] (ع اِ) نوعی از رنگهای خاکستری . || گیاهی است بدمزه و بدبوی . (منتهی الارب ).
غثمةلغتنامه دهخداغثمة. [ غ َ ث ِ م َ ] (ع اِ) هزارخانه ٔ شکنبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الفَحِث . (اقرب الموارد).
غثمةلغتنامه دهخداغثمة. [ غ ُ م َ ] (ع اِمص ) رنگ خاکستری یا شبیه آن . یقال : فی لونه غثمة؛ ای بیاض الی سواد. (اقرب الموارد). خاکسترگونی یا مانند آن . (شرح قاموس ).
غجمه رفتنلغتنامه دهخداغجمه رفتن . [ غ ُ م َ / م ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول خراسانیان جدا شدن حبه ٔ انگور از خوشه :انگورها را لفتش مده غجمه مره . رجوع به غجمه شود.
غثمةلغتنامه دهخداغثمة. [ غ َ ث ِ م َ ] (ع اِ) هزارخانه ٔ شکنبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الفَحِث . (اقرب الموارد).
غثمةلغتنامه دهخداغثمة. [ غ ُ م َ ] (ع اِمص ) رنگ خاکستری یا شبیه آن . یقال : فی لونه غثمة؛ ای بیاض الی سواد. (اقرب الموارد). خاکسترگونی یا مانند آن . (شرح قاموس ).
غجمه رفتنلغتنامه دهخداغجمه رفتن . [ غ ُ م َ / م ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول خراسانیان جدا شدن حبه ٔ انگور از خوشه :انگورها را لفتش مده غجمه مره . رجوع به غجمه شود.