غتماءلغتنامه دهخداغتماء. [ غ َ ] (ع ص ) تأنیث اغتم . (اقرب الموارد). زنی که سخن پیدا نتواند گفتن . (ناظم الاطباء).
غماءلغتنامه دهخداغماء. [ غ َم ْ ما ] (ع ص ) مؤنث اَغَم ّ . (منتهی الارب ). || شب غماء؛ شبی که هلال آن ناپدید باشد. لیلة غماء؛ ای طامس هلالها. (از اقرب الموارد). و قولهم صمنا لل
غماءلغتنامه دهخداغماء. [ غ ِ ] (ع اِ) آسمان خانه یا آنچه بالای آسمان خانه باشد از چوب و خاک و جز آن . (از منتهی الارب ). سقف خانه ، و گفته اند: آنچه بالای خانه از خاک و جز آن با
غذاءدیکشنری عربی به فارسیخورد , خوراندن , تغذيه کردن , جلو بردن , خوراک , غذا , قوت , طعام , تغذيه , پرورش , تربيت , بزرگ کردن (کودک) , بار اوردن بچه , پروردن , کسب نيرو بوسيله غذا , بق
اغتملغتنامه دهخدااغتم . [ اَ ت َ ] (ع ص ) آنکه سخن پیدا نتواند گفت . ج ، غُتم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه سخن هویدا نگوید. ج ، غتم . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). آنکه سخن ن
غماءلغتنامه دهخداغماء. [ غ َم ْ ما ] (ع ص ) مؤنث اَغَم ّ . (منتهی الارب ). || شب غماء؛ شبی که هلال آن ناپدید باشد. لیلة غماء؛ ای طامس هلالها. (از اقرب الموارد). و قولهم صمنا لل
غماءلغتنامه دهخداغماء. [ غ ِ ] (ع اِ) آسمان خانه یا آنچه بالای آسمان خانه باشد از چوب و خاک و جز آن . (از منتهی الارب ). سقف خانه ، و گفته اند: آنچه بالای خانه از خاک و جز آن با
غرمالغتنامه دهخداغرما. [ غ ُ رَ] (ع ص ، اِ) مأخوذ از غرماء. رجوع به غرماء شود.- غرما کردن . رجوع به غرما کردن شود.