غتللغتنامه دهخداغتل . [ غ َ ت ِ ] (ع ص ) جای درختناک . نخل غتل ؛ خرمابنان درهم پیچیده . (منتهی الارب ).
قتلدیکشنری عربی به فارسیادم کشي , قتل , کشتن , بقتل رساندن , ذبح کردن , ضايع کردن , توفيق ناگهاني , کشنده () دلربا , کشتار , ادمکشي
غالس حمصیلغتنامه دهخداغالس حمصی . [ ل ِ ح ِ ] (اِخ ) ابن ابی اصیبعه نام وی را در زمره ٔ اطبائی که در فترت میان ابقراط و جالینوس بوده اند آورده است . رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 34 شود
غالطلغتنامه دهخداغالط. [ ل ِ ] (ع ص ) خطاکننده . خطاکار. غلطکار. غلط مخصوص به منطق و غلت در حساب است و اسم فاعل آن غالط است . (از قطر المحیط). و رجوع به غلط شود.
غالظلغتنامه دهخداغالظ. [ ل ِ ] (ع ص ) درشت . سطبر. گنده . (از المنجد). ضد دقیق . ج ، غَلَظَه . (از قطر المحیط). و رجوع به غلیظ و غلظة شود.
درختناکلغتنامه دهخدادرختناک . [ دِ رَ ] (ص مرکب ) منسوب به درخت . جای پردرخت . (ناظم الاطباء). جای پر از درخت . درختستان . دَغِل . شَجِر. شَجراء. شَجیرة. شَعراء. صُراح . عِراق . عُ
درهملغتنامه دهخدادرهم . [ دَ هََ ] (ص مرکب ) بی نظام و پریشان . (آنندراج ). بهم آمیخته . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). پریشان . (شرفنامه ٔ منیری ). مشوش و مغلق و مختلط و شوریده
غالس حمصیلغتنامه دهخداغالس حمصی . [ ل ِ ح ِ ] (اِخ ) ابن ابی اصیبعه نام وی را در زمره ٔ اطبائی که در فترت میان ابقراط و جالینوس بوده اند آورده است . رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 34 شود
غالطلغتنامه دهخداغالط. [ ل ِ ] (ع ص ) خطاکننده . خطاکار. غلطکار. غلط مخصوص به منطق و غلت در حساب است و اسم فاعل آن غالط است . (از قطر المحیط). و رجوع به غلط شود.