غباوتلغتنامه دهخداغباوت . [ غ َ وَ ] (ع مص ، اِمص ) کندذهنی . (غیاث ) (آنندراج ). درنایافتن و ابله شدن . (تاج المصادر زوزنی ). گول گردیدن . نه دریافتن از چیزی . گولی . (منتهی الا
غباوتفرهنگ انتشارات معین(غَ وَ) [ ع . غباوة ] 1 - (مص ل .) کند ذهن شدن . 2 - ابله شدن . 3 - (اِمص .) گولی . 4 - احمقی ، ابلهی .
غبانتلغتنامه دهخداغبانت . [ غ َ ن َ ] (ع مص ) سست خرد گردیدن و سستی و نقصانی خرد. (آنندراج ) (منتهی الارب ). یقال فیه غَبانةٌ؛ ای ضعف ٌ. (منتهی الارب ).
کندفهمیلغتنامه دهخداکندفهمی . [ ک ُ ف َ ] (حامص مرکب ) بلادت . کودنی . کندی . غباوت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عبش . (منتهی الارب ). کودنی و بیهوشی و بی شعوری . (ناظم الاطباء).
پارسنگلغتنامه دهخداپارسنگ . [ س َ ] (اِ مرکب ) سنگ و جز آن که در کپه ٔ سبک ترازو نهند تا هر دوکپه معادل شود. چیزی که در یک کفه نهند تا با کفه ٔ دیگر برابر شود. (برهان ). پاسنگ . پ
گواه کردنلغتنامه دهخداگواه کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گواه گرفتن . شاهد گرفتن . اشهاد. (زوزنی ). استشهاد. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (تاج المصادر بیهقی ) : سوگند خورد چ