غاژ کردنلغتنامه دهخداغاژ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غاز کردن . پنبه دانه از پنبه بیرون کردن و پشم را زدن و مهیا ساختن از برای رشتن . (برهان ) (سروری ) (آنندراج ). فلخمیدن . فلخودن
غاچ کردنلغتنامه دهخداغاچ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غاچ دادن . غاچ کردن خربزه ؛ تقسیم آن به قطعات بوسیله ٔ چاقو و مانند آن .
غاز کردنلغتنامه دهخداغاز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غاژ کردن . پشم یا پنبه کردن جامه ، تا بار دیگر ریسند. پنبه دانه از پنبه بیرون کردن و پشم را زدن و مهیا ساختن از برای رشتن . (بر
غژ کردنلغتنامه دهخداغژ کردن . [ غ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آواز برآوردن گلوله و امثال آن هنگام شکافتن هوا. رجوع به غژ شود.
غاز کردنلغتنامه دهخداغاز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غاژ کردن . پشم یا پنبه کردن جامه ، تا بار دیگر ریسند. پنبه دانه از پنبه بیرون کردن و پشم را زدن و مهیا ساختن از برای رشتن . (بر
غاژلغتنامه دهخداغاژ. (اِ) خار. (برهان ) (جهانگیری ) (انجمن آرا). هر نوع خار (شوک ) اعم از خار گل و خار درخت . (برهان ). || مردم دهان فراخ . (برهان ) (اوبهی ) (انجمن آرا) (جهانگ
غاژیدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهپشم یا پنبه را با دست کشیدن و دراز کردن برای ریسیدن؛ غاژ کردن؛ غاز کردن.
فرخمیدنلغتنامه دهخدافرخمیدن . [ ف َ خ َ دَ ] (مص ) پنبه دانه از پنبه برآوردن و حلاجی کردن . (برهان ). غاژ کردن . پنبه زدن . (یادداشت به خط مؤلف ). فخمیدن . فلخیدن . رجوع به فخمیدن
گلدوزی کردنلغتنامه دهخداگلدوزی کردن . [گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوختن گل در روی پارچه . کشیدن و دوختن گلها برنگهای مختلف با نخهای غاژ کرده و قیطانی و گلابتونی بر روی پارچه های رنگارنگ و