غانیلغتنامه دهخداغانی . (اِخ ) شاعری عطار از شعرای عصر فاتح اکری . وی وصایای لقمان حکیم را از فارسی به ترکی ترجمه کرده است . (کشف الظنون چ 1 استانبول ج 2 ص 635).
غانیلغتنامه دهخداغانی . (ع ص ) نعت فاعلی از غنا. سرودکننده . (غیاث ). || توانگر. مالدار. (منتهی الارب ).
قانیلغتنامه دهخداقانی . (ع ص ) سخت سرخ . (منتهی الارب ). بسیار سرخ . (آنندراج ). سرخ بغایت . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). سرخ سیر: احمر قانی و قان ؛ سخت سرخ . (منتهی الارب ) : تو در ر
غانیای فرنگلغتنامه دهخداغانیای فرنگ . [ ی ِ ف َ رَ ] (اِخ ) نام مجعول پادشاهی مجهول فرنگستان که بروز عاشورا امام حسین علیه السلام را به خواب دیده و مسلمانی پذیرفت . (در شبیه و تعزیه ).
غانیهلغتنامه دهخداغانیه . [ ی َ ] (ع ص ) زنی که بی نیاز باشد بخوبی خود از پیرایه . (منتهی الارب ). زن که بی نیاز باشداز آرایش . (مهذب الاسماء). || زن بی نیاز بشوی خود از سرمایه .
غانیهفرهنگ انتشارات معین(یِ) [ ع . غانیة ] (ص .) مؤنث غانی 1 - زنی زیبا که نیاز به آرایش نداشته باشد. 2 - زن پاکدامن شوهردار.