غامةلغتنامه دهخداغامة. [ غام ْ م َ ] (ع ص ) مؤنث غام ّ. لیلةٌ غامة؛ شب سخت گرم . || شب اندوه . (منتهی الارب ).
قامةلغتنامه دهخداقامة. [ م َ ] (ع مص ) برخاستن : قام قوماً و قومةً و قامةً و قیاماً. (ناظم الاطباء).
واسقود و غامهلغتنامه دهخداواسقود و غامه . [ دُ م َ ] (اِخ ) تلفظ ترکی واسکو دو گاما. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و واسکو دو گاما شود.
غثمةلغتنامه دهخداغثمة. [ غ َ ث ِ م َ ] (ع اِ) هزارخانه ٔ شکنبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الفَحِث . (اقرب الموارد).
غثمةلغتنامه دهخداغثمة. [ غ ُ م َ ] (ع اِمص ) رنگ خاکستری یا شبیه آن . یقال : فی لونه غثمة؛ ای بیاض الی سواد. (اقرب الموارد). خاکسترگونی یا مانند آن . (شرح قاموس ).
غجمه رفتنلغتنامه دهخداغجمه رفتن . [ غ ُ م َ / م ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول خراسانیان جدا شدن حبه ٔ انگور از خوشه :انگورها را لفتش مده غجمه مره . رجوع به غجمه شود.
واسقود و غامهلغتنامه دهخداواسقود و غامه . [ دُ م َ ] (اِخ ) تلفظ ترکی واسکو دو گاما. رجوع به قاموس الاعلام ترکی و واسکو دو گاما شود.
غواملغتنامه دهخداغوام . [ غ َ وام م ] (ع اِ) موهای سرکه پیشانی و قفا را فروگیرند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). قیاساً میتوان آن را جمع غامّة دانست ، ولی معنی مذکور صحیح به نظر نمی
غملغتنامه دهخداغم . [ غ َم م ](ع مص ) اندوهگین کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). غمگین گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). غمگین کردن . (المصادر زوزنی ) (ترجمان
غثمةلغتنامه دهخداغثمة. [ غ َ ث ِ م َ ] (ع اِ) هزارخانه ٔ شکنبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الفَحِث . (اقرب الموارد).
غثمةلغتنامه دهخداغثمة. [ غ ُ م َ ] (ع اِمص ) رنگ خاکستری یا شبیه آن . یقال : فی لونه غثمة؛ ای بیاض الی سواد. (اقرب الموارد). خاکسترگونی یا مانند آن . (شرح قاموس ).