غالیلغتنامه دهخداغالی . (معرب ، اِ) شیر به لغت یونانی . (منتهی الارب ).اسم یونانی لبن است . (تحفه ) (فهرست مخزن الاودیه ).
غالیلغتنامه دهخداغالی . (اِ) املائی است از قالی ، که گستردنی از پشم رنگین با گل و بوته است و نقش و نگارهای شگفت بر آن می بافند و در رویش می نشینند و کوچکتر آن را غالیچه گویند : نپرد بلبل اندر باغ جز بر بسد و مینانپوید آهو اندر دشت جز بر غالی و پرنون . <p cl
غالیدنفرهنگ فارسی عمید۱. غلتیدن: ◻︎ روز و شب در نعمتش غالیدن است / پس ز کفران هر نفس نالیدن است (مولوی: لغتنامه: غالیدن).۲. (مصدر متعدی) از یک پهلو به پهلوی دیگر گردانیدن؛ غلتانیدن: ◻︎ آهو مر جفت را بغالد بر خوید / عاشق معشوق را به باغ بغالید (عماره: شاعران بیدیوان: ۳۵۶).۳. (مصدر متعدی) مالیدن.
الإتّجاهُ المغاليدیکشنری عربی به فارسیگرايش غلو (اغراق) آميز , گرايش افراطي , موضعگيري مبالغه (اغراق) آميز