غالب کردنفرهنگ انتشارات معین(لِ. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - پیروز کردن ، غلبه دادن . 2 - (عا.) کالای بد را با نیرنگ و حقه به خریدار به جای کالای خوب فروختن .
قالب کردنلغتنامه دهخداقالب کردن . [ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) قالب گیری کردن . جسمی را در قالبی قرار دادن . || کنایه از فریب دادن طرف در معامله . جنسی را بجای جنسی دیگر دادن . به
غایب کردنلغتنامه دهخداغایب کردن . [ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از دست دادن . گم کردن : زمین فراخ بر ایشان تنگ میشد و سر رشته ٔ نسبت خود را غایب می کردند. (انیس الطالبین بخاری ). از او س
حاضر و غایب کردنلغتنامه دهخداحاضر و غایب کردن . [ ض ِ رُ ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خواندن اسامی جمعی برای تعیین حاضران و غایبان ، چنانکه معلم شاگردان را و صاحب منصب سربازان را.
اجهاضلغتنامه دهخدااجهاض . [ اِ ] (ع مص ) شتابانیدن . || بچه بیفکندن شتر. (تاج المصادر). || دور کردن . || غالب کردن . || رهانیدن .
تساندلغتنامه دهخداتساند. [ ت َ ن ُ ] (ع مص ) پشت واگذاشتن . (زوزنی ). پشت باز نهادن بسوی آن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از متن اللغة). اعتماد کردن بر آن . (از اقرب
کام دادنلغتنامه دهخداکام دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) حاجت برآوردن . بمراد و آرزو رسانیدن . (آنندراج ). کسی را به مقصود رساندن . آرزوی وی برآوردن : بدو گفت دادم من این کام توبلندی بگیرد
مباججةلغتنامه دهخدامباججة. [ م ُ ج َ ج َ ] (ع مص ) مبارزه کردن و غالب آمدن . (از ذیل اقرب الموارد). مبارزه کردن با کسی . (از منتهی الارب ).