غافقیلغتنامه دهخداغافقی . [ ف ِ قی ی ] (اِخ ) ابن حرب . یکی از سران مردم مصر که بر عثمان بن عفان شوریدند و او را کشتند: در اوایل سنه ٔ خمس و ثلثین از هجرت سیدالمرسلین از مصر و کو
غافقیلغتنامه دهخداغافقی . [ ف ِ قی ی ] (اِخ ) ابوجعفر احمدبن محمدبن السید . یکی از مشاهیر ادبا و حکمای اندلس . وی در ادویه ٔ مفرده یعنی در علم نباتات طبی وحید عصر خویش بود و کتاب
غافقیلغتنامه دهخداغافقی . [ ف ِ قی ی ] (اِخ ) ابوسعید عبدالرحمن بن عبداﷲبن بشربن الصارم الغافقی امیراندلس ، یکی از فرماندهان بزرگ دلیر و جنگجو است که اصلش از غافق (از قبایل یمن )
غافقیلغتنامه دهخداغافقی . [ ف ِ قی ی ] (ص نسبی ) کسی که منسوب به غافق است .(انساب سمعانی ). || منسوب به غافق بن العاص (بطنی از ازد). (منتهی الارب ). رجوع به غافق شود.
ابراهیم بن عبداﷲ غافقیلغتنامه دهخداابراهیم بن عبداﷲ غافقی . [ اِ م ِ ن ِ ع َ دِل ْ لا هَِ ف ِ ] (اِخ ) مکنی به ابواسحاق اندلسی . بمشرق آمده نزد علمای بغداد و شام و مصر و رمله و طرابلس علم آموخت و
غافریلغتنامه دهخداغافری . [ ف ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به غافر که بطنی است از بنی سامة. (انساب سمعانی ).
ابراهیم بن عبداﷲ غافقیلغتنامه دهخداابراهیم بن عبداﷲ غافقی . [ اِ م ِ ن ِ ع َ دِل ْ لا هَِ ف ِ ] (اِخ ) مکنی به ابواسحاق اندلسی . بمشرق آمده نزد علمای بغداد و شام و مصر و رمله و طرابلس علم آموخت و