قاصللغتنامه دهخداقاصل . [ ص ِ ] (ع ص ) برّان . (ناظم الاطباء): سیف قاصل ؛ شمشیر بران . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
غافلالغتنامه دهخداغافلا. [ ف ِ ] (اِخ ) یکی از شعرای ایران و از اهالی طالقان است . وی در عهد شاه عباس ثانی میزیسته ، از اوست :ز شوق نامه نویسم ، ز رشک پاره کنم دلی که نیست تسلی د
غافلانهلغتنامه دهخداغافلانه . [ ف ِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) همچون غافل . مانند غافلان : چه گمان برده ای که وقت شراب غافلانه مرا رباید خواب .نظامی .
ابومروانلغتنامه دهخداابومروان . [ اَ م َرْ ] (اِخ ) ابن الغاسله . رجوع به احمدبن عبدالملک بن مروان شود.
جددلغتنامه دهخداجدد. [ ج ُ دَ ] (اِخ ) نام موضعی است در بلاد هذیل . (معجم البلدان ) (مراصدالاطلاع ) : ثم انصببنا جبال الصفر معرضةعن الیسار و عن ایماننا جدد. غاسل بن غزیة الجربی
شویندهلغتنامه دهخداشوینده . [ ی َ دَ / دِ ] (نف ) شستشوی کننده وغسل دهنده . (ناظم الاطباء). غاسل . (یادداشت مؤلف ).
ابومروانلغتنامه دهخداابومروان . [ اَ م َرْ ] (اِخ ) احمدبن عبدالملک بن مروان . معروف به ابن الغاسله . رجوع به احمد... شود.
ابومروانلغتنامه دهخداابومروان . [ اَ م َرْ ] (اِخ ) جعفربن احمدبن عبدالملک بن مروان . معروف به ابن الغاسلة. رجوع به جعفر... شود.