غازانلغتنامه دهخداغازان . (اِخ ) فرزند ارغون بن اباقابن هولاکوبن تولوی بن چنگیز، هفتمین ایلخانان مغولی (از هلاکو ببعد) ایران است که از سال 694 تا سال 703 هَ . ق . فرمانروای کشور
غازانلغتنامه دهخداغازان . (اِخ ) شهر و مرکز ایالتی است در روسیه در 1200 گزی جنوب شرقی سن پطرزبورگ (لنین گراد) و 725هزارگزی مشرق مسکو، بر ساحل گارانسکی که از طرف چپ به ولگا میریزد
غازانلغتنامه دهخداغازان . (اِخ ) بیست و ششمین از خاندان چنگیزی در ماوراءالنهر از اولوس جغتای ، از 744 تا 747هَ . ق .
غازانلغتنامه دهخداغازان . (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش صومای شهرستان ارومیه در 12/5 هزارگزی شمال باختری هشتیان و 10 هزارگزی شمال باختری راه ارابه رو هشتیان به سلماس . دره ، سر
غازانلغتنامه دهخداغازان . (اِخ ) نام یکی از شاهزادگان مغولی که در زمان سلطان سعید اولجایتو محمد از ملازمین شاهزاده یساور بوده است و پس از مغلوب و کشته شدن یساور، به دست سپاهیان س
قازانلغتنامه دهخداقازان . (اِخ ) پایتخت جمهوری تاتاریا است . این شهر مرکز مهمی برای تجارت و ارتباطات است ، و در سابق مرکز فرهنگ اسلامی در روسیه بوده است . (الموسوعة العربیه ص 571
غازان بهادرلغتنامه دهخداغازان بهادر. [ ب َ دُ ] (اِخ ) نام یکی از امراء بزرگ هلاکو. در حبیب السیر آرد: و چون این خبر (خبر بازگشتن سپاهیان هلاگو از تسخیر قلعه ٔ گردکوه ) یکی از امرای بز
غازان سرلغتنامه دهخداغازان سر. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان آخناچی بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. در 35 هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 7 هزارگزی باختر شوسه ٔ بوکان به میاندوآب . کوهستانی ، معت
غازانی اعلیلغتنامه دهخداغازانی اعلی . [ اَ لا ] (اِخ ) (نهر...) نهری از شعب فرات بنام نهر غازانی اعلی . مؤلف تاریخ غازانی در حکایت دوازدهم در عمارت دوستی پادشاه اسلام ... در صص 202 -
غازانی سفلیلغتنامه دهخداغازانی سفلی . [ س ُ لا ] (اِخ ) (نهر...) نهری از شعب فرات بنام نهر غازانی سفلی . مؤلف تاریخ غازانی گوید : و در حدود مشهد سیدی ابوالوفا رحمةاﷲ علیه که هم چنین ب
غازان بهادرلغتنامه دهخداغازان بهادر. [ ب َ دُ ] (اِخ ) نام یکی از امراء بزرگ هلاکو. در حبیب السیر آرد: و چون این خبر (خبر بازگشتن سپاهیان هلاگو از تسخیر قلعه ٔ گردکوه ) یکی از امرای بز
غازان سرلغتنامه دهخداغازان سر. [ ] (اِخ ) دهی از دهستان آخناچی بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد. در 35 هزارگزی جنوب خاوری مهاباد و 7 هزارگزی باختر شوسه ٔ بوکان به میاندوآب . کوهستانی ، معت
غازانیلغتنامه دهخداغازانی . (اِخ ) (اعمال ...) فرات شهرت تمام دارد... و در ملک سواد که اکنون اعمال غازانی می خوانند از او نهرهای بسیار برمیدارند... (نزهة القلوب چ هلند مقاله ٔ 3 ص
غازانیلغتنامه دهخداغازانی . (ص نسبی ) (تریاق ...) معجونی مرکب که به دستور غازان ساخته شده بود : و از ادویه ٔ مفرده آن چه پیش هر طایفه به تریاقیت مجرب و معروف بود بیست وچهار داروی