غارت گریلغتنامه دهخداغارت گری . [ رَ گ َ ] (حامص مرکب ) دزدی . دزدی کردن . به غارت بردن . چپاول کردن . یغما کردن . به یغما بردن . به تاراج بردن . چپو کردن .
غارتفرهنگ فارسی عمید۱. ربودن اموال کسی به آشکار و با توسل به زور؛ تاراج کردن؛ چپاول کردن؛ دزدیدن.۲. (اسم) آنچه پس از شکستخوردن کسی برجای ماند؛ غنیمت.
غارتلغتنامه دهخداغارت . [رَ ] (ع اِمص ) غارة. تاراج . چپو. چپاول . تالان . چپو کردن . به چپاول بردن . تالان کردن . ج ، غارات . تاخت و تاراج و نهب و ریسمان نیک بافته . || (ص ) تاراج کننده . (منتهی الارب ) (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
زاهدهلغتنامه دهخدازاهده . [ هَِ دَ ] (اِخ ) نام مطربه و خواننده ای است ، عوفی آرد: از امام ادیب رشیدالدین تاج الادبا عبدالمجید شنیدم که وقتی در هری زنی مطربه زاهده نام در مجلس انس او [امیر ناصرالدین سنجری ] حاضر بود. طوطی سخنی که چون شکر از پسته روان کردی تربیت قوت روان کردی و چون ده فندق را ب
حربلغتنامه دهخداحرب . [ ح َ ] (اِخ ) سجزی ملک تاج الدین پدر میر ناصرالدین عثمان بن حرب السجزی . عوفی گوید: امیر ناصر پسر ملک تاج الدین حرب که از عدل شامل او باز با تیهو صلح کرده بودو آتش در جوار پنبه قرار گرفته ، ملکی حلیم کریم ، ملک دنیا را او وسیلت حصول ملک عقبی ساخته بود، و در تجمل پادشاه
غارتفرهنگ فارسی عمید۱. ربودن اموال کسی به آشکار و با توسل به زور؛ تاراج کردن؛ چپاول کردن؛ دزدیدن.۲. (اسم) آنچه پس از شکستخوردن کسی برجای ماند؛ غنیمت.
غارتلغتنامه دهخداغارت . [رَ ] (ع اِمص ) غارة. تاراج . چپو. چپاول . تالان . چپو کردن . به چپاول بردن . تالان کردن . ج ، غارات . تاخت و تاراج و نهب و ریسمان نیک بافته . || (ص ) تاراج کننده . (منتهی الارب ) (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).
غارتفرهنگ فارسی عمید۱. ربودن اموال کسی به آشکار و با توسل به زور؛ تاراج کردن؛ چپاول کردن؛ دزدیدن.۲. (اسم) آنچه پس از شکستخوردن کسی برجای ماند؛ غنیمت.
غارتلغتنامه دهخداغارت . [رَ ] (ع اِمص ) غارة. تاراج . چپو. چپاول . تالان . چپو کردن . به چپاول بردن . تالان کردن . ج ، غارات . تاخت و تاراج و نهب و ریسمان نیک بافته . || (ص ) تاراج کننده . (منتهی الارب ) (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).