غارتیدنلغتنامه دهخداغارتیدن . [ رَ دَ ] (مص جعلی ) (مصدرمنحوت از غارت عربی ) غارت کردن . اغارة : چون دید ماهیان زمستان که در سفرنوروزمه بماند قریب مهی چهاراندر دوید و مملکت او بغار
غارتیدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهغارت کردن؛ تاراج کردن: ◻︎ اندر دوید و مملکت او بغارتید / با لشکری گران و سپاهی گزافهکار (منوچهری: ۳۹).
دفینۀ غارتیhoard of lootواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای از اشیایی که در جریان یک شبیخون غارت شدهاند و بعد آن را دفن کردهاند
گرگ آشتیلغتنامه دهخداگرگ آشتی . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) صلح به نفاق ومکر و حیله و فریب . (برهان ). کنایه از صلح به نفاق و آشنایی به نفاق . (آنندراج ). بنابر مصلحت خود بطریق فریب بظاهر با
یغمالغتنامه دهخدایغما. [ ی َ ] (اِخ ) نام شهری در ترکستان که مردمان خوشگل و صاحب حسن دارد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ) (از غیاث ) (از برهان ). نام شهری که
چیلغتنامه دهخداچی . (ترکی ، پسوند) در ترکی پسوند نسبت شغلی است و دارنده و متصدی معنی میدهد چون در آخر کلمه درآید به معنی «گر» و «کار» فارسی باشد و گویا همان است که ما در گوانج
اجتیاسلغتنامه دهخدااجتیاس . [ اِ ] (ع مص ) نیک جستن چیزی . || در سرای و جای گشتن برای غارت . || بررسیدن از آنچه در اوست . (منتهی الارب ).