غارتیدنلغتنامه دهخداغارتیدن . [ رَ دَ ] (مص جعلی ) (مصدرمنحوت از غارت عربی ) غارت کردن . اغارة : چون دید ماهیان زمستان که در سفرنوروزمه بماند قریب مهی چهاراندر دوید و مملکت او بغار
غارتیدنفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهغارت کردن؛ تاراج کردن: ◻︎ اندر دوید و مملکت او بغارتید / با لشکری گران و سپاهی گزافهکار (منوچهری: ۳۹).
ناغارتیدنیلغتنامه دهخداناغارتیدنی . [ رَ دَ ] (ص لیاقت ) که غارتیدنی نیست . که نتوان غارتش کرد. غیرقابل چپاول .
تاختوتاز کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. چپاول کردن، غارتیدن، غارت کردن ۲. شبیخونزدن، یورش بردن، هجوم آوردن
چاپیدنلغتنامه دهخداچاپیدن . [ دَ] (مص جعلی ) (مصدر جعلی از چاپماق ترکی ). غارتیدن . تالان کردن . تاراج کردن . غارت کردن . چپاول کردن . بچاپ بچاپ و غارت و چپاول همه کسی و غیرمنتظم
تاراج کردنلغتنامه دهخداتاراج کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) یغما کردن . چپاول کردن . چاپیدن . تاختن . غارتیدن : مغاوره ؛ تاراج کردن . (منتهی الارب ) : بکشتند وتاراج کردند مرزچنین بود ما