شاه میریلغتنامه دهخداشاه میری . (اِ مرکب ) شاه ْمُردی . زمان و دورانی که شاه میرد. مرگ شاه . در شاه میریهای زمانهای انحطاط ایران قتلها و غارتهای بسیار روی میداد. (یادداشت مؤلف ).
شمرلغتنامه دهخداشمر. [ ش ِ ] (اِخ ) ابن لهیعه ٔ حمیری . ملقب به ذوالجناح . (یادداشت مؤلف ): یکی از ملوک یمن که او را شمر ذوالجناح گفتند خروج کرده بود تا ماوراءالنهر گرفته و غا
کشش کردنلغتنامه دهخداکشش کردن . [ ک ُ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیکار کردن . نبرد کردن . جنگ کردن . || کشتن . قتل کردن . || ذبح کردن . (ناظم الاطباء) : با ارطیون پنجاه هزار مرد بود که
باستان شناسیلغتنامه دهخداباستان شناسی . [ ش ِ ] (حامص مرکب ) علم به آثار تاریخی . شناسایی عتیقات . علم به آثار عتیقه . اصطلاح فرهنگستان ایران در برابر آرکئولوژی .- اداره ٔ کل باستانشناس
ماوراءالنهرلغتنامه دهخداماوراءالنهر.[ وَ ئَن ْ ن َ ] (اِخ ) ناحیتی است که حدود مشرق وی حدود تبت است و جنوب وی خراسان و حدود خراسان و مغرب وی غور است و حدود خلخ و شمالش هم حدود خلخ است