غاران کوهلغتنامه دهخداغاران کوه . (اِخ ) نام رشته کوهی که از ناحیه ٔ بهمئی کوه کیلویه می گذرد و به ناحیه ٔ مال میر بختیاری میرسد.
غارانلغتنامه دهخداغاران . (ع اِ) تثنیه ٔ غار (در حال رفعی ). دهن و فرج ، یا فرج و شکم . || هر دو استخوان که چشم خانه است . (منتهی الارب ).
غبرانلغتنامه دهخداغبران . [ غ ُ ] (ع اِ) دو خرما در یک غلاف . ج ، غبارین . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
غارلغتنامه دهخداغار. (ع اِ) سوراخ در کوه . (دهار). دره و شکاف کوه . (برهان ) (دستور اللغة). سوراخ کوه . (مهذب الاسماء). سمج که در کوه باشد. شکاف کوه که به خانه مانند باشد. شکاف
غارلغتنامه دهخداغار. (اِخ ) نام بلوکی به نزدیکی طهران . ناحیتی به جنوب غربی طهران . در نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی آمده : و طهران و فیروزان از معظم ناحیت غار است . این ولایت به چه
رزم دیدهلغتنامه دهخدارزم دیده . [ رَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آنکه در جنگهای بسیار شرکت کرده . مجرب در جنگ . (فرهنگ فارسی معین ). جنگ دیده و آزموده شده در جنگ . (ناظم الاطباء). تجربه
غازایاقیلغتنامه دهخداغازایاقی . [ اَ ] (ترکی ، اِ مرکب ) غازایاغی . نام نباتی است که به پای غاز تشبیه کرده اند و ایاغ ترکی است و به عربی آطریلال گویند و به پارسی پای زاغان خوانند. (