غاراواژهنامه آزادغارا یا قارا در تهران ونزد کبوترداران این منطقه ونیز قطبهای کبوتر داری همچون کاشان وقم به رنگ کبوتری اطلاق میشود که سیاه است و سینۀ این کبوتر دارای پرهای کاملاً
قارعلغتنامه دهخداقارع . [ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از قرع . کوبنده . کوبنده ٔ در. || فال زننده به قرعه . قرعه کشنده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کسی که موی سر او به علتی ریخته ب
غارانیونلغتنامه دهخداغارانیون . (معرب ، اِ)ابرة الراحی . ابن البیطار در مفردات آرد: قال الغافقی و ابرةالراهب ایضا یسمی بهذاالاسم نبات یقال له الجحلق و هو نوع من التمک و ایضاً التمک
غاراتلغتنامه دهخداغارات . (ع اِ) ج ِ غارة. (اقرب الموارد) : و ولایت از تاراج و غارات محافظت نمودی . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 96).
غارالارضلغتنامه دهخداغارالارض . [ رُ ل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) بَیُب . ذاقنی الاسکندرانی . دافنی . رجوع به ذافنی شود.
غارانیونلغتنامه دهخداغارانیون . (معرب ، اِ)ابرة الراحی . ابن البیطار در مفردات آرد: قال الغافقی و ابرةالراهب ایضا یسمی بهذاالاسم نبات یقال له الجحلق و هو نوع من التمک و ایضاً التمک
غاراتلغتنامه دهخداغارات . (ع اِ) ج ِ غارة. (اقرب الموارد) : و ولایت از تاراج و غارات محافظت نمودی . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 96).
غارالارضلغتنامه دهخداغارالارض . [ رُ ل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) بَیُب . ذاقنی الاسکندرانی . دافنی . رجوع به ذافنی شود.