غابرینلغتنامه دهخداغابرین . [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ غابر در حالت نصب و جر، گذشتگان : خواه بین نور از چراغ آخرین خواه بین نورش ز شمع غابرین .مولوی .
غَابِرِينَفرهنگ واژگان قرآنجامانده ها - از بين رفتگان - درگذشتگان ( غابر کسي است که همراهانش بروند و او جا بماند )
غابربن ملحلغتنامه دهخداغابربن ملح . [ ](اِخ ) در انساب سمعانی ضمن نسب حضرت پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم نام جدّ بیست و چهارم آن حضرت را بدینسان آورده است : عدنان بن اُدبن ُ أدَدبن الهمیس
غبرلغتنامه دهخداغبر. [ غ َ ] (ع مص ) رفتن . || درگذشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از اضداد است و علی الوجهین یفسر قوله تعالی الاعجوزاً فی الغابرین . (منتهی الارب ). || تیره گ
غابرلغتنامه دهخداغابر. [ ب ِ ] (ع ص ) باقی و پاینده . ج ، غُبّر. (منتهی الارب ). باقی مانده . بقیه . بمانده . قال ابن عمر: غابره النجس ؛ ای باقیه و منه : فانجیناه و اهله الا امر
غابربن ملحلغتنامه دهخداغابربن ملح . [ ](اِخ ) در انساب سمعانی ضمن نسب حضرت پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم نام جدّ بیست و چهارم آن حضرت را بدینسان آورده است : عدنان بن اُدبن ُ أدَدبن الهمیس