غائبانهلغتنامه دهخداغائبانه . [ ءِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) در حال غیاب . بطور غیاب . بگونه ٔ غیاب .- ارادت غائبانه به کسی داشتن ؛ او را نادیده به وی ارادت ورزیدن .- حکم غائ
غائبلغتنامه دهخداغائب . [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از غیبت . نهان . ناپدید. نابدید. (منتهی الارب ). پنهان . ناپیدا. (دهار). ناپدیدار. خلاف حاضر. آنکه حاضر نیست . آنکه حضور ندارد.مق
مجلسلغتنامه دهخدامجلس . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) محل نشستن . مجلسة مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). محل نشستن مردمان . ج ، مجالس . (ناظم الاطباء). نشستنگاه . نش