غائبلغتنامه دهخداغائب . [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از غیبت . نهان . ناپدید. نابدید. (منتهی الارب ). پنهان . ناپیدا. (دهار). ناپدیدار. خلاف حاضر. آنکه حاضر نیست . آنکه حضور ندارد.مق
قاعبلغتنامه دهخداقاعب . [ ع ِ ] (ع ص ) باران سخت چنانکه پوست از روی زمین ببرد. (مهذب الاسماء). || گرگ بابانگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). الذئب الصیاح . (تاج العر
غائب بازلغتنامه دهخداغائب باز. [ ءِ ] (نف مرکب ) شطرنج باز کامل که خود از حریف غائب نشسته بواسطه ٔ دیگری مهره به خانه ها دواند و بر حریف مات کند. (غیاث اللغات ). و رجوع به غائبانه ش
غائبانهلغتنامه دهخداغائبانه . [ ءِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) در حال غیاب . بطور غیاب . بگونه ٔ غیاب .- ارادت غائبانه به کسی داشتن ؛ او را نادیده به وی ارادت ورزیدن .- حکم غائ