عیونلغتنامه دهخداعیون . [ ع َ ] (ع ص ) رجل عیون ؛ مرد نیک چشم زخم رساننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شورچشم ، یعنی کسی که نظرش ضرر رساند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). شوخ چش
عیونلغتنامه دهخداعیون . [ ع ُ ] (اِخ ) جایگاهی است در راه بین واسط و مکه ، شامل چشمه های صُماخ و أدَم و مُشَرَّجة، و مردم در آنجا فرودمی آیند. (از معجم البلدان ).
عیونلغتنامه دهخداعیون . [ ع ُ ] (اِخ ) شهری است دراندلس از اعمال لبلة، مشهور به جبل العیون . (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ). و رجوع به جبل العیون شود.
عیونلغتنامه دهخداعیون . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عَین . رجوع به عَین شود. چشم ها. دیده ها : خاک راهی که بر او میگذری ساکن باش که عیونست و جفونست و خدود است و قدود. سعدی . || چشمه های
عیون البقرلغتنامه دهخداعیون البقر. [ ع ُ نُل ْ ب َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) چشمان گاو. رجوع به عیون و عین شود. || نوعی از انگور گرد سیاه رنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انگوری است سیاه
عیون الدیکةلغتنامه دهخداعیون الدیکة. [ ع ُ نُدْ دی َ ک َ ] (ع اِ مرکب ) چشمان خروسها. || ابن رضوان گوید: دانه ای باشد مانند دانه ٔ خرنوب و از آن به گردی گراینده تر است ، سرخ و لغزان ،
عیونیلغتنامه دهخداعیونی . [ ع ُ ] (اِخ ) علی بن مقرب بن منصور ربعی عیونی احسائی . شاعر اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری . رجوع به علی ربعی (ابن مقرب ...) شود.
بنات عیونلغتنامه دهخدابنات عیون . [ ب َ ت ُ ع ُ ] (ع اِ مرکب ) جویها و نهرهای کوچک که از عیون و نهرهای بزرگ جدا می شود. (از المرصع).
علی عیونیلغتنامه دهخداعلی عیونی . [ ع َ ی ِ ع ُ ] (اِخ ) ابن مقرب بن منصوربن مقرب بن حسن بن عزیزبن ضبار ربعی عیونی ، ملقب به جمال الدین و مکنی به ابوعبداﷲ. رجوع به علی ربعی شود.
عیون البقرلغتنامه دهخداعیون البقر. [ ع ُ نُل ْ ب َ ق َ ] (ع اِ مرکب ) چشمان گاو. رجوع به عیون و عین شود. || نوعی از انگور گرد سیاه رنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انگوری است سیاه
عیون الدیکةلغتنامه دهخداعیون الدیکة. [ ع ُ نُدْ دی َ ک َ ] (ع اِ مرکب ) چشمان خروسها. || ابن رضوان گوید: دانه ای باشد مانند دانه ٔ خرنوب و از آن به گردی گراینده تر است ، سرخ و لغزان ،
عیونیلغتنامه دهخداعیونی . [ ع ُ ] (اِخ ) علی بن مقرب بن منصور ربعی عیونی احسائی . شاعر اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری . رجوع به علی ربعی (ابن مقرب ...) شود.
بنات عیونلغتنامه دهخدابنات عیون . [ ب َ ت ُ ع ُ ] (ع اِ مرکب ) جویها و نهرهای کوچک که از عیون و نهرهای بزرگ جدا می شود. (از المرصع).
علی عیونیلغتنامه دهخداعلی عیونی . [ ع َ ی ِ ع ُ ] (اِخ ) ابن مقرب بن منصوربن مقرب بن حسن بن عزیزبن ضبار ربعی عیونی ، ملقب به جمال الدین و مکنی به ابوعبداﷲ. رجوع به علی ربعی شود.